«خال تو را به گوشه ی لب هر که دید گفت
گویی بلال بر سر کوثر نشسته است»
ابروی چون کمند تو راه فرار را
بر عاکفان گوشه ی چشم تو بسته است
حال مرا به سختی و اندوه هر که دید
گفتا مگر ز درگه ارباب رسته است
تا قلب من به طوف جمالت نیامده
زانوی غم بغل گرفته و محزون و خسته است
از مدعی عشق شما این سوال هست
از چه به دست غیر شما چشم بسته است
از دوری و فراق شما قرن های قرن
زمزم ز غم به گریه و زاری نشسته است
- شنبه
- 9
- آذر
- 1392
- ساعت
- 7:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه