نمیشه باورم سرت رو زانومه
خورشید عمر من بابا دیگه لب بومه
کجابودی بابا،چرانیومدی پیشم
مگه نگفتی که بدون تو دو روزه پیر میشم
**********
رقیه تو ببین خرابه نشینه
میخوام ببینمت ولی چشام نمیبینه
چی اومده سرت، که این همه خونی شده
مگه کجابودی که صورت تودیدنی شده
**********
حالا که اومدی یه کم پیشم بمون
تو رو قسم میدم بابا به جون عمه مون
عمه اگه نبود الآن،رقیه ات ام نبود
بابا حکایتی شده دیگه این صورت کبود
**********
بذار منم بگم از این کبودیها
چی کشیدم توی محله یهودیها
هی منو میکشید، رو خاک دشمن پست بد
تا من میومدم بگم بابا منو کتک میزد
شاعر : محمد زنجانی
- سه شنبه
- 12
- آذر
- 1392
- ساعت
- 16:26
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
محمد زنجانی
ارسال دیدگاه