روز عاشورا
روز عاشوراست یا آغاز روز محشر است
آسمان دود و زمین، مانند کوه آذر است
جسم هفتاد و دو ثارالله، بر روی زمین
برفراز نیزه، چون خورشید تابان یک سر است
ماه زهرا، میدرخشد بر فراز نیزهها
یا که خورشید است و یک نی از زمین بالاتر است
غرق خون، پیراهن یک سیزدهساله پسر
شعلۀ آتش، بلند از دامن یک دختر است
یک جوان، گردیده جسمش، چاکچاک و ریزریز
وای بر من، وای بر من، این جوان، پیغمبر است
نه خدایا این محمّد نیست، من نشناختم
این امید یوسف زهرا، علیّ اکبر است
غنچهای بینم به روی شانۀ خون خدا
غنچۀ نشکفتهای، کز باغ گل، زیباتر است
از گل لبخند و از خون گلویش یافتم
مهر طومار حسین است این علی اصغر است
از کنار علقمه آید صدای فاطمه
در غم عباس خود، گریان به جای مادر است
شاخۀ یاسی، در این صحرا شده نقش زمین
دست عباس است این یا دستهای حیدر است
یکطرف، بینم دو دختر، خفته زیر خارها
آن شبیه زینب، این زهرای از پا تا سر است
ای جوانان بهشتی، رو در این صحرا کنید
جان به کف یاری کنید، آقایتان بییاور است
حر،علی، عباس، عبدالله، وهب، قاسم، حبیب
حنجر مولایتان لب تشنه، زیر خنجر است
لالهها در خاک برگردید یا پرپر شوید
لالههای فاطمه، هم غرقه خون، هم پرپر است
در کنار قتلگه با هم زنی را میزنند
این همان دخت علی، ناموس حیّ داور است
نیزهای در دست خولی، خنجری در دست شمر
یک بدن افتاده، دورش یک بیابان لشکر است
خون زند فوّاره از زخم بریده حنجری
روی هر زخمش، نشان بوسه یک خواهر است
میثم انصافت کجا رفتهاست بس کن، لال شو
هر کلامت بر دل زهرا، شراری دیگر است
غلامرضا سازگار
- یکشنبه
- 13
- آذر
- 1390
- ساعت
- 21:39
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه