چه دلربایی میکنی از روی نیزه
چه گریه هایی میکنم در پای نیزه
دست عدو بر صورتم ردی فکنده
بر صورت تو مانده رد پای نیزه
طوفان خشم و کینه ای برد معجرم را
کردم گمان که دیده ای از روی نیزه
انگار من را تو به فراموشی سپردی
از کی بابا؟ گشته ای بابای نیزه؟
اهل حرم راهی قصر شوم شامند
طشت طلا جای توست از بعد نیزه
زینب شده گریان لبهای پر از خون
اینقد سنگ خورده ای بر روی نیزه
یک در میان بر عمه و من کرد اصابت
آن سنگها که رد شده از بین نیزه
آتش گرفت مویمو حاصلم سوخت
کاری نکردی لااقل از روی نیزه
اف بر شما ای مردم پست یهودی
ای پدر دیدی کبودی مرا از روی نیزه؟
- شنبه
- 16
- آذر
- 1392
- ساعت
- 10:11
- نوشته شده توسط
- عشق علیه السلام
seyyed mohsen