اشعار عصر عاشورا – روضه امام حسین(ع)
حالا كه غير از چشمهاي تر نداري
تنهاي تنها ماندي و ياور نداري
بگذار تا زينب لباس رزم پوشد
تا كه نگويد دشمنت لشگر نداري
من آب مي آرم براي اهل خيمه
ديگر نگو آقا كه آب آور نداري
بگذار لخته خون ز لبهايت بگيرم
آخر مگر اي نازنين خواهر نداري
تعبير كن خواب مرا اي يوسف من
حالا كه غير از چشمهاي تر نداري
مي آيم امشب بهر ديدارت به گودال
هر چند دير است و تو ديگر سر نداري
سید محمد جوادی
- دوشنبه
- 14
- آذر
- 1390
- ساعت
- 2:22
- نوشته شده توسط
- خادم
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه