شلوغه قتلگاه ، دعوا شده سرت
به زير دستو پا ، افتاده پيكرت
جلوي مادرم ، نفس نفس نزن
اين پر زخميتو ، هي به قفس نزن
خون گريه ميكنه ، از غصه آسمون
ميون قتلگاه ، افتادي نيمه جون
فداي غربتت ، چقدر غريب شدي
افتادي از رو اسب ، خد التريب شدي
حسين من حسين...
ديدم تو قتلگاه غوغا شده
سر عباي تو دعوا شده
خدا كنه كه مادر نبينه
آخر سر از تنت جدا شده
" حسين جانم حسين... "
——————————
حلقه زدن همه ، به دور پيكرت
دعوا شده سره ، بريدنه سرت
تا افتادي زمين ، زينب از غصه مرد
لعنت به اوني كه ، پيراهنت رو برد
ديدم يكي به سمته قتلگاه دويد
كنار پيكرت ، قاتل تو رسيد
شمر اومدو دلم ، از غصه ها پره
با عجله داره ، رگاتو ميبره
حسين من حسين...
تشنت شده آبو صدا نزن
ديگه نمك به زخم ما نزن
داره ميبينه مادرم حسين
تورو خدا تو دستو پا نزن
" حسين جانم حسين ... "
                    
                    
                
                - سه شنبه
 - 26
 - شهریور
 - 1398
 - ساعت
 - 10:40
 - نوشته شده توسط
 - ابوالفضل عابدی پور
 
- شاعر:
 - 
                            
میلاد قبایی
 

                
                
                
                
                                
                                
                                
                                
                                
                                
    
    
    
    
                
                
ارسال دیدگاه