• پنج شنبه 1 آذر 03


شعر حضرت علی اکبر(ع) -( رفتی زدستهای منِ خســـــته مفت مفت )

1579
1

 رفتی زدستهای منِ خســـــته مفت مفت
شمشیر و تیر بر بدنت خورده جـــفت جفت
روئیده است از همـه ی دشت، پیــــــــکرت
یا نیزه زار از افــــــــق چشم من شکفت
اینجا چــــــــقدر دست و سر و پا شبیه هم
اینجا چــــه شد صــدای نفسهات کرده افت
پاشیده اند هـــــــر طرفت را به گوشه ای
زحمت شده برای مــــن ِ پیر، روب و رفت
وقتی که می شکســـت مرا سنگ خنده ها
گویا هنوز گوش تو جان داشت، می شنفت
چیزی نمانده اســــــــت که قالب تهی کنم
زینب به سرزنان زحــــــرم تا رسید، گفت:
مثل لبت که خشــــــک شده خشکمان زده
نذرت قبـــــــــــول ، حـــاجی اعمال مفرده
افتاده زیر پا  تـــــــــن زخمیـــت بی زره
دارد چــــــقدر موی پریشان تو گــــــــره
بالا بلنــــــــــد خیمه، اذان گوی ریز ریز
افـــــــتاده بی تو جان حرم در مــــخاطره
بسکه دویده اند به جســــــــــمت سوارها
هرجاکه دست رفت، رســــــــیدم به پنجره
دارم عذاب می کشم از این سـکوت محض
چشمان نیزه دار شــــــده مات حــــــنجره
گفتی زره به تـــــن بکنم ... دیدی عاقبت،
آمد عبا به کار تنــــــــت در محــــــاصره
من با خودم نشسته ام و حــــــرف می زنم
آخر ســـری تکان بده در این منـــــــاظره
مُردم بــــه چشمهای سیاهت، خــــدا گواه
من مانـــــدم و مسیر تنت تا به خیمه گاه

 

شاعر : رضا دین پرور

  • سه شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 8:5
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران