هوای صحن وسرا بود وشور شیدایی
به روی گونه ام الماس اشک زیبایی
رواق و صحن و شبستان و پنجره فولاد
سحرگهی و نمازی عجب مصلّایی
به زیر طاق طلا، چشم خیل زوارت
چه آستانی و چه گنبد مطلّایی
که ملک نه ، ملکوت است حریم قدس شما
شما چو کرب و بلا غرق عرش اعلایی
هزار یوسف مصری غلام در گه توست
چرا که یوسف و شمس ُ الشموس زهرایی
نمود دست کریمت به قریه ی حمراء
دوباره معجزه ای ، زمزم گوارایی
تمام خشت دلم از گل وجود تو بود
الی الابد به دلم هست شور و غوغایی
شهنشها غم وحاجات من مبر از یاد
دخیل پنجره فولادم از تمنّایی
قسم به مادرتان فاطمه نگاهی کن
طبیب مادر من ای دم مسیحایی
شاعر : حمید قلی زاده
- شنبه
- 7
- دی
- 1392
- ساعت
- 11:36
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حمید قلی زاده
ارسال دیدگاه