چشم انتظار صوت تو محراب مجتبي
محتاج سفره ات من بي تاب مجتبي
اي چلچراغ قبر تو مهتاب مجتبي
جان مي دهم به پاي تو ارباب مجتبي
هستم غلام و نوكر و عبد كريم ها
يك ذرّه از تبار تو عبدالعظيم ها
درسينه ي بقيع حرم مي شود بنا
مثل حريم شاه نجف مثل مرتضي
با گنبدو مناره و ايواني از طلا
شش گوشه اي شبيه حسين طرح كربلا
آخر به دست شيعه حرم دار مي شوي
داراي گنبدي چو علمدار مي شوي
با ديدن غريب ديارت دلم گرفت
خاك بقيع و گرد و غبارت دلم گرفت
بالاسرت به سنگ مزارت دلم گرفت
ديدار پشت درب و زيارت دلم گرفت
دستم براي عرض ارادت به سينه است
اين بارگاه قدس امام مدينه است!!؟
هرشب به سينه غصه و غم بار مي شود
با طعنه شهر بر سرت آوار مي شود
از خاطرات ، چشم تو خونبار مي شود
وقتش رسيده لحظه ي ديدار مي شود
عالم شده مقابل چشمت سياه آه
با ياد كوچه و بانوي بي پناه
شاعر : حمید قلی زاده
- یکشنبه
- 8
- دی
- 1392
- ساعت
- 5:22
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حمید قلی زاده
ارسال دیدگاه