یا حضرت عبّاس! بگو محتشمات را،
از جوهره علقمه پر کن قلمات را
جاری شود از دامنهاش چشمهای از خون
بر دوش بگیرد اگر الوند غمات را
یک دست تو در آتش و یک دست تو بر آب
دندان به جگر گیر و به پا کن علمات را
آن جا که علی اصغر شش ماهه شهید است
شاعر یله کن قافیه درد و غمات را
بی نیزه و بی اسب بماناد؛ که بی دست
چون باد برآشوب که دشمن همه بید است
بگذار گشایش گر این واقعه باشی
بر علقمه قفلیست و دست تو کلید است
ابروی ترک خورده عبّاس ... خدایا
شقّ القمر از لشکر ابلیس بعید است
بر نیزه سر توست که افراشته گردن؟
یا سرخترین سوره قرآن مجید است؟
روزی که سر از ساقه هر نیزه بروید
در عالم عشّاق عزاییست که عید است
بایست قلم گردد اگر از تو نگوید
دستی که نویسنده این شعر سپید است
شمشیر کن از فرط جنونت قلمات را
چون قافیه باخته شعر یزید است
چون قافیه باخته شعر یزید است
شمشیر کن از فرط جنونت قلمات را
یا حضرت عبّاس! قدم رنجه کن، آرام
بگذار به چشمان ملائک قدمات را ...
- یکشنبه
- 8
- دی
- 1392
- ساعت
- 5:23
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه