لرزه گرفته دستاش توون نداره پاهاش
مثل کربلاییاس خشکی لبهاش
داره سوسو میزنه ستاره تا کهکشونا رهسپاره
دل زمین پر شراره ، وای
همه نفسا،میون سینه ذکر لب ما، فقط ، همینه
تو ای شمس ولایت تو ای رکن ولایت
بقربان نخ شال عزایت
****
با چشایی دریایی با صدایی زهرایی
میگی سیداهلی مهدی کجایی
چشم تو چشمای تو مهدی دوخته رنگ چهره ات برافروخته
آخ بمیرم جیگرت سوخته ، وای
تا دم سحر،زمون سفر شب جمعه ای، میگی ، با دلبر
تو ای قامت قیامت پیمبر گفت سلامت
تویی تو آخرین نور امامت
شاعر: منصور عرب
- یکشنبه
- 22
- دی
- 1392
- ساعت
- 11:44
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
منصور عرب
ارسال دیدگاه