ماه در حلقه ی گیسوش به دام افتاده
چشم این دهکده بر ماه تمام افتاده!
هر ستاره كه شبي خواست به پايش برسد
عاقبت سوخته و از سر بام افتاده!
چشم هایش چِقَدَر حال قشنگی دارند
مثل دو حبّه ی انگورِ به جام افتاده
خم ابروش اگر قوس کمان نیست ولی -
ذوالفقاری ست که از دست نیام افتاده
دست ها خوشه ی انگور که از شانه ی تاک
رگ یک حادثه در نبض کدام افتاده؟!
آب را ریخته در جام دو دستش امّا:
این حلالی ست که بدجور حرام افتاده!
چه پیامی ست که زیباتر از آن ممکن نیست
گر چه دو واژه از این متن پیام افتاده
شاعر : عالیه مهرابی
- دوشنبه
- 30
- دی
- 1392
- ساعت
- 7:37
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
عالیه مهرابی
ارسال دیدگاه