اي كبوتر كه همه بال و پرت مي سوزد
گريه كم كن كه دو چشمان ترت مي سوزد
نه فقط بال و پر و چشم ترت، اي بانو
با عوض كردن پهلو جگرت مي سوزد
بعد از آن روز كه در كوچه زمين افتادي
همچو شمعي پسرت، دور و برت مي سوزد
بعد از آن روز كه در كوچه رخت نيلي شد
نيمه شب در تبِ خود، گل پسرت مي سوزد
خس خسِ سينه ات از درد، زمينگيرت كرد
جگر و سينه و پهلو و سرت مي سوزد
شاعر : رضا باقریان
- شنبه
- 5
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 11:57
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا باقریان
ارسال دیدگاه