چشمم به جز بروی تو بینا نمی شود
مایل به سیر و گشت و تماشا نمی شود
عالم اگر به طنز شود چون تو نیستی
لبهای من به خنده دگر وا نمی شود
خواهان حرکتیم ولی غیر ممکن است
پایی که سست گشت توانا نمی شود
با جان و دل قبول نموديم بار عشق
گفتيم پشتمان که دگر تا نمی شود !
غافل از اینکه عارضه عشق در جهان
تنها غمی بود که مداوا نمی شود
آنگه به اشتباه خود آگه شدم که هیچ
راهی برای فیصله پیدا نمی شود
حالا نه اينکه پشت من از دوريت خميد
طوری خميده است که بالا نمی شود
يار غريب ، اين کلام تو در خاطرم پريد
حق با تو بود ، فاصله معنا نمی شود
شاعر؟؟؟
منبع : سایت شیعتی
- جمعه
- 9
- بهمن
- 1388
- ساعت
- 13:51
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه