بعد روز دهم به هر مجلس
راوی و روضه خوان شدی بانو
من چه گویم؟ که در کلام حسین
"بهترینِ زنان" شدی بانو
عمه ی تو عقیله ی هاشم
و به اهل قریش عقیله تویی
"کرم الوافری" و " عقل التّام"
صاحب "سیرة الجمیلة" تویی
پدرت که حسین، جای خودش
تو و اصغر چه مادری دارید!
غصه ی هر دوتان رباب شده
حسِّ خواهر برادری دارید
از همان لحظه ی تولد، تو
خوش نشستی به سینه ی بابا
محض روی پدر تبسم کن
راحت جان! سکینه ی بابا!
پاشو از پیش پای این مرکب
پدرت را نکش، کنار بایست
غم ناموس قاتل مرد است
اشک دختر عذاب هر پدریست
عصر روز دهم به بعد خودت
جای اصغر بمان کنار رباب
مادرت را ببر ازین صحرا
بعد اصغر تویی قرار رباب
شاعر : داود رحیمی
- دوشنبه
- 21
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 8:12
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
داود رحیمی
ارسال دیدگاه