• سه شنبه 15 آبان 03


آتش زدن درِ خانه و شهادت محسن ابن علی (ع)

1289

مجلس سوم:
آتش زدن درِ خانه و شهادت محسن ابن علی (ع)
شب غمم را سحر نیامد
        ز آفتابم خبر نیامد
امید دل از سفر نیامد
        به دیده ام اشک، به سینه ام آه
بقیه الله بقیه الله
فراق برده ز دل شکیبم
        تویی حبیبم، تویی طبیبم
به تنگ آمد، دل غریبم
        ز طول غیبت، ز عمر کوتاه
بقیه الله بقیه الله
به لب دعایم، به سینه آمین
        منم ضعیف و غم تو سنگین
به دیده دارم سرشگ خونین
        به سینه دارم شرار جانکاه
بقیه الله بقیه الله
به زخم دل ها دواست مهدی
        به درد جان ها شفاست مهدی
کجاست مهدی کجاست مهدی
        که گشته روزم غروب بی ماه
بقیه الله بقیه الله
شراره خیزد ز بیت داور
        بیا که تنهاست هنوز حیدر
بیا که سوز سینه ی حیدر
        کند دعایت به هر سحرگاه
        بقیه الله بقیه الله
شب مدینه سحر ندارد
        دگر مدینه قمر ندارد
مگر که زهرا پسر ندارد
        ز حال مادر تو هستی آگاه
بقیه الله بقیه الله
به مادر بی قرینه بنگر
        به زخم مسمار و سینه بنگر
به کوچه های مدینه بنگر
        که چشم زهراست هنوز در راه
بقیه الله بقیه الله
« حاج غلامرضا سازگار»
آقا جان یابن الحسن سرت سلامت آقا! آخه امشب شب روضه-ی عموی نشکفته  ی سادات حضرت محسن بن علی است آقا جان. یه سری به این محفل بی ریای ما بزن آقا جان. آقا شما که جریان به آتش کشیدن خانه ی جدت امیر المؤمنین جلوی چشماتونه و مطمئناً این ماجرای دردناک رو دیدید برای ما روضه خون باشید.
آقا جان معذرت می خوام که این طور می گم اما اگه امشب امشب این رو نگم و این شعر رو نخونم نمی دونم کی باید بخونم.
آن فرقه که زهرای جوان را کشتند
ناموس خدای مهربان را کشتند!
افسوس که با کشتن محسن پسرش
یا صاحب الزمان معذرت می خوام آقا جان ایشاالله لال بشم اگه بخوام دروغ بگم ولی ؛
افسوس که با کشتن محسن پسرش
یک سوم سادات جهان را کشتند.  
یا زهرا یازهرا...
در کتاب « ارشاد القلوب » نقل شده که فاطمه (س) فرمود :
هیزم بسیار به در خانه ی ما آوردند تا خانه و اهلش را بسوزانند ، من پشتِ در ایستاده بودم و آن قوم مهاجم را به خدا و رسولش سوگند می دادم که دست از ما بردارند و ما را یاری نمایند . عُمر ، تازیانه را از دست قنفذ غلامِ آزاد شده ی ابوبکر گرفت و با آن بر بازویم زد و اثر آن چون رگه های بازوبند در بازویم باقی ماند . آن گاه لگد به در زد و در را به طرف من فشار داد . در این هنگام به صورت بر زمین افتادم ، در حالیکه فرزندی در رحم داشتم ، آتش زبانه می کشید و صورتم را می سوزانید ، او با دستش مرا می زد ، گوشواره ام قطع و پراکنده شد، درد مخاض مرا فرا گرفت ، محسنم بی گناه سقط و کشته شد  . اما اگر اینجا در خونه ی امیر المؤمنین رو این بی حیاها به آتیش نمی کشیدند دیگه کربلا کسی جرأت نمی کرد که خیمه های اهل بیت امام حسین رو به آتیش بکشه...
دفع خطر
من که آن روزِ ستم در پسِ در می رفتم
تا نمایم ز علی دفع خطر می رفتم

خونِ شش ماهه ی من بود که می ریخت به خاک
شد پسر کشته به یاری پدر می رفتم

فکر مظلومیِ تو زنده نگه داشت مرا
پشت در ور نه به همراه پسر می رفتم

دستِ بشکسته چسان اشک تو را پاک کند
کاش پر سوخته با باد سحر می رفتم

دگر امروز ز بستر نتوانم برخاست
من که هر روز سر قبر پدر می رفتم

خارج از شهر پی ناله چو رفتم گویی
همچو جان از تن مجروح به در می رفتم

«مرحوم قاسم ملکی»
داداش محسن رو خاک کن
با با موهای مادر
        میون شعله سوخته

پهلوی مادرُ میخ
        انگار به دیوار دوخته

با با ببین که مادر
        خورده زمین پشت در

پاشیده روی دیوار
        خون از پهلوی مادر

وقتی مادر راه می ره
        بابا نیگا کن ببین

کنار پای مادر
        خون می چکه رو زمین

صدای آه مادر
        میون آتیش و دودِ

گمون کنم برای
        پهلو شکستنش بود

یه عمره تو مدینه
        بابا ، خونه نشینی

آخه مادر چرا گفت ؟
        « یا فِضَهُ خُذ ینی»

اینجوری که میخ توی
        پهلوی مادر خورده

گمون کنم که بابا
        دیگه داداشم مُرده

زینب دلش می سوزه
        بابا اشکات رو پاک کن

دور از چشای مادر
        داداش محسن رو خاک کن

        (ابراهیم گائینی)

www.emam8.com دانلود سبک

  • جمعه
  • 25
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 18:17
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران