بیمار من گرچه به رنگ ماهتابی
هم زهرة الزهرائی و هم آفتابی
ای انعکاس سورۀ قدر شب قدر
آئینه ای ،نوری، زلالی، مثل آبی
در آسمان غربتم خورشید مهری
بر شب پرستان همچنان تیر شهابی
روز مرا با سوختن گرمی ببخشی
شام غریبی مرا شمع مذابی
یک شب به چشمت خواب راحت من ندیدم
ماندم کنون بیدار شاید تو بخوابی
انسیة الحورای من از بس کبودی
گوئی که پوشیده است رویت را نقابی
دیشب چه گفتی با خدا وقت نیایش
کامشب تو همرنگ دعای مستجابی
داری وصیت میکنی شب دفن گردی
امّا برای غربتم در انقلابی
امروز دیگر بسترت را جمع کردی
از چه برای رفتنت بی صبر و تابی
از بیم هجران تو ای شمع امیدم
یک آسمان غم دارم و قلب کبابی
یا فاطمه جانِ حسین و زینبینت
در روز محشر از «وفائی »رخ نتابی
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- یکشنبه
- 25
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 7:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه