بیا در این دم آخر به هم نگاه کنیم
پسر عمومکرر به هم نگاه کنیم
بیا دوباره به یاد قدیم گریه کنیم
به یاد خنده که برهم زدیم گریه کنیم
حلال کن من بیمارراکه رفتنی ام
قسم به جان تو شیرخداکه رفتنی ام
مراببخش اگرچون خزان پاییزم
دوروزی است به پای توبرنمیخیزم
علی برای من امشب کفن فراهم کن
برای مادرزینب کفن فراهم کن
به زیرمقنعه ام روی خون گرفته
علی ببخش خانه ی مان بوی خون گرفته
نبینمت که جوانی وپیرترشده ای
به پیش چشم همه سربزیر تر شده ای
علی فدای سرت پهلویت شکسته
عدو نبینمت که به دستت طناب بسته
هنوزمیشنوم من صدای محسن را
نشد که بوسه کنی چشمهای محسن را
همان که میخ سرش سمت استخوان میخورد
به زیر ضرب لگدبچه ام تکان میخورد
شاعر : محسن داداشی
- یکشنبه
- 25
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 7:55
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محسن داداشی
ارسال دیدگاه