• یکشنبه 30 اردیبهشت 03

استاد حاج غلامرضا سازگار

شعر حضرت زهرا(س)-تشییع و تدفین -( مولا ز فراق خونجگر بود )

10639
17

مولا ز فراق خونجگر بود
از هر شبِ خود غریب تر بود
تابوتِ حبیبه اش به دوشش
خاموش و بر آسمان خروشش
شب سوخت به اشکِ بی صدایش
تابوت گریست از برایش
میبُرد کتابِ غربتش را
میدید ز دور، تربتش را
میسوخت به یادِ آن شهیده
میرفت به قامتِ خمیده
دنبالِ جنازه با دلی چاک
هر چندقدم فتاد بر خاک
یک دست به سویِ حَیِّ مَنّان
دستِ دگرش به دوشِ سلمان
مقداد بر او نظاره میکرد
تقدیم غمش ستاره میکرد
میریخت سرشک بر عُذارش
میکرد نگه به قبر یارش
کای قبر، امیدِ حیدر است این
پاکیزه گُلِ پیمبر است این
جانانِ من است این تن پاک
آرام به بر بگیرش ای خاک
او صَدْمه یِ بیشمار دیده
او در پسِ در فشار دیده
اکنون که تو گشته ای مزارش
ای قبر دگر نده فشارش
اُمّیدِ دلِ مرا، زمانه
بگرفت زمن به تازیانه
این است شهیده ی ولایت
خونِ کفنش کند روایت
دستش به غلافِ تیغِ دشمن
گردید جدا ز دامنِ من
پس چشم ز جان خویشتن بست
بگرفت جنازه را سَرِ دست
جان بر سر دست خود نهاده
تنها و غریب ایستاده
دیدند برای اوّلین بار
لرزید علی در آن شب تار
کس نیست جنازه را بگیرد
ای وای اگر علی بمیرد
ناگه دل شب در آن بیابان
از قبر، دو دست شد نمایان
کای مظهر اقتدار و غیرت
وی رفته فرو به بحر حیرت
من صاحب این امانت هستم
بسپار گل مرا به دستم
آن شب که چو گُل ز هم شکفتی
زهرای مرا ز من گرفتی
بر دست تو دست او نهادم
کی یاس کبود بر تو دادم؟!
دردا که گلم پر از نشانه است
نیلوفرِ دست تازیانه است

 

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران