تا مقیم سرزمین آشنایی می شوم
فارغ از حزن و غم و درد و جدایی می شوم
وقت تسبیح و مناجات سحر با یاد دوست
بیقرار و مست جام ربنایی می شوم
التماسم پای تا سر، مستمند حاجتم
چون دخیلِ دل پریشانِ دعایی می شوم
دل، مرا باخویشتن این سو و آن سو می برد
نیست دست من كه گاهی سامرایی می شوم
چون كبوتر تا حریم عاشقی پر می زنم
لحظه هایی كه به یكباره هوایی می شوم
با نوای انت مولا و انا مسكینُكَ
در حرم آماده از بهر گدایی می شوم
تا كه میخوانم به روی لب دعای جامعه
با نگاه حضرت هادی فدایی می شوم
كوری چشم عدو با نام زیبای نقی
عشق بازی میكنم من كبریایی می شوم
دومین ابن الرضا و كار حیدر می كند
زین سبب با ذكر نامش مرتضایی می شوم
این علی سوم نسل حسین بن علیست
نام او را برده و كرببلایی می شوم
او كریم و سائلانش دست حاتم بسته اند
من به عشق او گدای بی نوایی می شوم
در شب تاریك انوار ولایش ماه من
اوست، سرِّ گفتن ده بار یا الله من
یك نگاهت قطره را از لطف دریا می كند
ذره را خورشیدِ عالم تاب دنیا می كند
هركه با عصیان و زشتی و خطا بیگانه شد
خویش را در جنت كوی تو پیدا می كند
در میان زائران بارگاه قدسیت
حضرت روح الامین هم خویش را جا می كند
هركه شد خلوت نشین كوی سُرَّ مَن رَءاه
با دم قدسی تو كار مسیحا می كند
هركه می بیند مزار خاكی ات را یك نظر
بی گمان یاد بقیع و قبر زهرا می كند
سامرایت تا قیامت قبله گاه عرشیان
سجده بر خاك حریمت عرش اعلا می كند
یوسف از حُسن خدایی تو مست و بی قرار
دائما بر روی لب نام تو نجوا می كند
روز موعود فرج ، مهدی به روی گنبدت
پرچم فتح و ظفر را نصب و برپا می كند
هر فراز جامعه كه از لسان پاك توست
در دل اهل ولایت شور و غوغا می كند
هر گرفتار غمی از دل هزاران عقده را
لحظه ای با بردن نام شما وا می كند
شیعه مدیون عنایات امام هادی است
تا قیامت آبرومند از كلام هادی است
ای كبوتر از چه رو زخمی و بی بال و پری
از شرار زهر قاتل گوئیا شعله وری
نیست امیدی دگر انگار وقت رفتن است
از تو مانده پیكری تب دار و چشمان تری
در نگاه نا امیدت غم نمایانگر شده
دیده ات سوی در است این لحظه های آخری
می زنی بر روی خاك حجره ی غم دست و پا
زیر لب انگار داری نام زهرا می بری
یاد یاس قد كمان مرتضی افتاده ای
روضه میخوانی به یاد ضرب دیوار و دری
یاد آن خانه كه روزی عده ای آتش زدند
غرق در خون روی خاك افتاد آن جا مادری
لیك با لب های خشكت با نوای العطش
مثل بابای غریبت یاد جد بی سری
یاد آن لحظه كه در گودال دشت كربلا
پاره پاره بر زمین افتاد خونین پیكری
بیقرار شیر خواره دل پریشان رباب
یاد جسم ارباً اربای علی اكبری
خیمه ها می سوزد و اهل حرم در اضطراب
وای من در علقمه افتاده است آب آوری
یك ساله پا برهنه می رود بر روی خاك
صحبت از كشف حجاب است و بسی غارتگری
زینب و نامحرم ظلم و جفای بی حساب
بسته شد دستان ناموس پیمبر با طناب
شاعر : محمد جواد غفاریان
- شنبه
- 13
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 6:40
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد جواد غفاریان
ارسال دیدگاه