(به سبک تا مشکتو تو آب زدی)
میون زندون بلا، رسیده جون من به لب
ذکر لبم شده فقط، خلصنی یا حضرت رب
14سال غصه و درد و رنج و ماتم
14سال کنج زندان بودم دمادم
14سال بوده ام دربند اسارت
14سال کرده دشمن بر من جسارت
واویلا...
این غل و زنجیری رو که، بسته عدو به دست و پام
به یادم آورده غمه، اون کاروان وشهر شام
چشام گریون میشه هردم با هر جسارت
به یاد اون لحظه های تلخ اسارت
ولی اینجا پیش چشمای من سری نیست
سر عباس علمدار و اصغری نیست
واویلا...
شاعر : روح اله گائینی
- یکشنبه
- 4
- خرداد
- 1393
- ساعت
- 21:46
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
روح اله گائینی
ارسال دیدگاه