بابا بیا کبوتر بی بال و پر شدم
بی آب و دانه مانده ام و مختصر شدم
تغییر طرح صورت من بی دلیل نیست
از بس شبــیه فاطمه بودم نظر شــدم
زانو بغل نمودن من ناز کردن اســت
از بوسه ی سکینه و تو باخبر شدم
دستی کشیده ای به سر و روی او ولی
من با سرت به روی سنان همسفر شدم
جان می کَنم، قدم بزنم می خورم زمین
بی دست و پا ز شدت درد کمر شدم
امشب بیا و دخترکت را قبول کُن
وقــتی برای قافــله ای درد سر شدم
حبيب نيازي
- سه شنبه
- 8
- فروردین
- 1391
- ساعت
- 4:3
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه