در بارگاه قدس مرا نیست منزلت
بویی نبرده ام ز بزرگان معرفت
بخشنده ای و بنده ی شرمنده ات منم
بین منو تو نیست خدایا مشابهت
من مدتی است بندگی ات را نکرده ام
عبد خودش نوشته مرا نفس بد صفت
از زهر هر گناه دلم مرد و زنده شد
من را به نار می برد این نفس عاقبت
خیلی گناه می کنم و توبه می کنم
این توبه های گرگ ندارد ولی صحت
قبل از عذاب کار مرا حل و فصل کن
اینجا بگیر گوش مرا جای آخرت
من قصد کرده ام نروم سمت معصیت
می خواهد این مسیر تلاش و مقاومت
چندیست کفش جفت کن بزم هیئتم
دارم من از تمام مقامات این سِمُت
آب و هوای شهر نجف مرحم من است..
بالی گشوده ایم برای مهاجرت
شاعر : محمد کاظمی نیا
- دوشنبه
- 23
- تیر
- 1393
- ساعت
- 14:29
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
محمد کاظمی نیا
ارسال دیدگاه