• پنج شنبه 1 آذر 03

 حسن لطفی

اشعار مناجات با خدا در ماه رمضان -( امشب که هر درمانده ای،با خویش تنها می شود )

4721
8

امشب که هر درمانده ای،با خویش تنها می شود
امشب بساط آشتی،با تو مهیا می شود
امشب سرِ سال من است،شرمندگی حال من است
آیا نصیبم بخشش است،این شام احیا می شود
در ازدحام خوبها،در این حضور بی ریا
آیا گدا یِ بی نوا،در گوشه ای جا می شود
ای کاش می گفتی به من،با این همه شرم و محن
آیا برای در زدن،یک خانه پیدا می شود
گفتم چگونه می شود،با این همه بار گناه
ما را بگیرد در پناه،گفتند حالا می شود
گفتم به داد بی کسان،گفتند ز مولا می رسد
گفتم پناه خستگان،گفتند زهرا می شود
حالم اگر بد حالی است،دستم اگر چه خالی است
امشب روا حاجات ما،با نام سقا می شود
با صاحب تیغ وعلم،امشب گریبان می درم
تا نام او را می برم،کربُبَلا پا می شود
ای سر به زیر زینبین،یا کاشف الکرب الحسین
ام البنین با رفتنت،غرق تماشا می شود
امشب برای روضه ات،زهرا صدایم کرده است
امشب برات کربلا،انگار امضا می شود
ابرو نگو از هم گسست،از کتف افتاده دو دست
وقتی سری در هم شکست،مثل معما می شود
بس خنده بر آقا زدند،آتش به مشعلها زدند
می گفت دختر بچه ای،قد پدر تا می شود
می زد به معجرها اگر،عمه گره ها بیشتر
چشمان خیره قاتلی،بر طفلان نوپا می شود
تا پر نشسته تیرها،وا کرده جا شمشیرها
از حجم تیر حرمله،تا پشت سر وا می شود
بعد هزاران زخم و ضرب،بستند بر افسار اسب
هر بار وقت بردنت،بد جور دعوا می شود

شاعر : حسن لطفی

  • دوشنبه
  • 23
  • تیر
  • 1393
  • ساعت
  • 14:31
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران