گلزار بهشت است گل روز برادر
آید به مشام دل و جان بوی برادر
گر طالب مردانگی و صدق و صفایی
هر روز گذر کن به سر کوی برادر
همخون تو و حافظ ناموس تو باشد
بنگر به وفا و شرف و خوی برادر
گر دست گذاری ز سر مهر به دستش
هر کار توان کرد به نیروی برادر
اندیشه و مهرش چو پدر خیر و صلاح است
شرّی نرسد بهر تو از سوی برادر
آری غم مرگش شکند قلب و کمر را
تابی نگذارد به دو زانوی برادر
صبر از کف انسان برد اندوه و فراقش
خم می شود از غم قد دلجوی برادر
شد جلوه گر اندر نظرم شاه شهیدان
تا دید که آغشته به خون روی برادر
گردیده جدا از تن مجروح دو دستش
زد بوسه ی مستانه به بازوی برادر
شاعر : هادی فردوسی
- سه شنبه
- 31
- تیر
- 1393
- ساعت
- 7:56
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
هادی فردوسی
ارسال دیدگاه