بگذار بگریم
در این حرم ِ یار بگریم
بگـذار کـــه با دیــده ی خـونبار بنالم
با داغِ نهان ، زار بگریم
غمبار بگریم
*
امـروز فغان است
خون در لبِ یک رود، روانست
امـروز به شش ماهه عـطش ، آب نـدادنـد
نـامــردمی و ظلـم ، عـیانست
عالم نگران است
*
فریاد برآرید
آن حادثه بر یاد برآرید
امروز سرِ عـاطفه از پشت بریـدنـد
آه از دلِ آزاد بر آرید
فریاد برآرید
*
بگذار بسوزم
با محنتِ دلدار بسوزم
بگـذار کـه از آتـشِ جانکاه بـنـوشـم
در حسرت دیدار بسوزم
بسیار بسوزم
*
ای کاش بمیرم
از عالمِ بی عاطفه سیـرم
ای کاش که دیگــر غـم ِ تکــرار نبینم
با محنتِ بی فاصله پیرم
در عشق اسیرم
- پنج شنبه
- 23
- مرداد
- 1393
- ساعت
- 16:54
- نوشته شده توسط
- دادا
ارسال دیدگاه