مرا محروم از رفتن مگردان اسیر فتنه دشمن مگردان
تو هرگز یتیمی را نراندی بزرگی کن تو رو از من مگردان
بیا شوق مرا ضرب المثل کن تمام ظرف هایم را عسل کن
برای آن که از دستت مریزم مرا اهسته آهسته بغل کن
لبم بوی پدر دارد عمو جان سرم شوق سفر دارد عمو جان
تمام سنگ ها بر صورتم خورد یتیمی درد سر دارد عمو جان
گل پژمرده،پژمردن نداره ز پا افتاده پا خردن نداره
مرا بگذار عمو برگرد خیمه تن پاشیده که بردن نداره
مرا از خون سینه آب دادند تنم را روی نیزه تاب دادند
گلی بودم گلابم را گرفتند مرا اینگونه غسل ناب دادند
- دوشنبه
- 27
- مرداد
- 1393
- ساعت
- 6:51
- نوشته شده توسط
- محمد امین
ارسال دیدگاه