عالم همه حیران حریم تو رضا شد
حاجات بشر از کرمت جمله روا شد
رخصت بده تا خادم زوار تو باشم
سلطان بود آنکس که براه تو گدا شد
آهوی دلم تا خبر از لطف تو بشنید
آسیمه سر از دل به خیال تو رها شد
در مملکت شیعه ی ما خاک خراسان
از برکت صحن رضوی کرب و بلا شد
با این همه عاشق که تو داری دگر از چه
توصیف غمت وصف غریب الغربا شد؟
بیمار گناهم تو نگاهی به من انداز
خواهم همه گویند که بدست تو شفا شد
این فاصله درد دل نوکر شده اما
با توسعه ی صحن دلم درد دوا شد
راضی به رضای تو شدم وارث موسی
شاید که دلم رود و رضای تو عصا شد
هر روزو شبم دست توسل به تو دارم
لعنت به دو دستی که زدست تو جدا شد
با تذکره ای صادره از پنجره فولاد
شاید که ملاقات حسین قسمت ما شد
شاعر : سید حسام الدین رفیعی طباطبایی
- شنبه
- 15
- شهریور
- 1393
- ساعت
- 6:29
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
کامران شاهبختی
عاای بود
چهارشنبه 20 تیر 1397ساعت : 23:44