منمو این سحر تار دل زار
خدایا چه کنم در دل این شب شبه تب دار
پریشانمو حیرانمو گریانمو بیمار
خدایا چه کنم در دل این لحظه ی غم بار
چه سازم که نسوزد چه بجویم به که گویم
غم این سینه ی خونبار
پشیمانمو بالانمو سوزانمو بیدار
نه دستی که فشارم به کس خویش
نه یاری که بگویم غم این سینه پر ریش
چه سازم ، چه بجویم به که گویم
دل این شب ، شب تب دار
مگر سر بگذارم به همین شانه دیوار
بگیرم من از این مردم بی درد از این مردم نامرد از این قوم ستمکار
خدایا چه کنم وای چه کردم که پر از آهمو تشویق
پر از دردمو زخمیه دو صد نیش
نه راهی و نه چاره که من آوازه نمودم
حرمی را به سوی خویش به صحرا و بیابان و شنزار
به آن دشت پر از خار حرمی پر از گل یاس و شقایق
پر نیلوفر عاشق من و این غم من و این دل
دل بی تاب من و دیده ی خوناب
وشرمندگی از حضرت ارباب
از آن قافله سالار دلم سخت غمین است
دلم تنگ ترین است مبادا که بیایند
به شهر پر از ننگ ، به این شهر پر از سنگ پر کوچه ی پر خار ، منم زخم لبالب
شده از حالم امشب ، که امان از دل زینب که امان از دل زینب
پریشانم و گریانم حیرانم و بی چاره و آواره ام و امان از گل گهواره اگر سخت خرابم
اگر سینه کبابم همه شب تا به سحر فکر ربابم که در این جا همه جا همهمه افتاده در
این جا همه جا ولوله انداخت تا حرمله پرداخته یک نیزه نه یک تیر سه شعبه پی دیدار
تو کودک خوابیده در آغوش رباب است بگو این همه خواب است
بگو این همه کابوس منه خانه خراب است ، به گیسوی تو سوگند ، به این سینه در بند
ببین در همه جا سر هر کوچه و بازار حدیث تو و شرح رخ و چشم و قد و دستان علمدار
همان ساقی سردار ، همان صاحب تیغ و علم تو همان مشک بدوشه حرم تو سوگند مرا غصه زجا
کند ، منو این شب خونبار ، منو دیده ی بیدار ، منو شب زدلدار من و دار و من و دار و من و دار........
- چهارشنبه
- 26
- شهریور
- 1393
- ساعت
- 12:43
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه