امشب کنار پیکر دور از سر توأم
این آخرین شبیست که با پیکر توأم
تاریک مانده خیمهی من ماه من بیا
محتاج یک نگاه ز چشم تر توأم
آزاد گشته دجله ولی من هنوز هم
گریان به یاد تشنگی اصغر توأم
ای کاش جای تو سر من در تنور بود
ای سایهای بیا که غریب از سر توأم
پیش از سر تو موی سر من سپید شد
سنّاً اگر چه خواهر کوچکتر توأم
دستم نمیرسد به علقمه شرمندهام که من
محروم از زیارت سر لشگر توأم
گاهی کنار خیمه و گاهی به قتلگاه
آوارهتر ز مادر تو خواهر توأم
گه پای حرف دختر تو گریه میکنم
گه سینه کوب زمزمه ی مادر توأم
شاعر : رضا حمامی آرانی
منبع: کتاب دیار محتشم 2
برای اطلاع از نحوه خرید این کتاب بر روی تصویر بالا کلیک کنید.
- شنبه
- 5
- مهر
- 1393
- ساعت
- 7:2
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
رضا حمامی آرانی
ارسال دیدگاه