از روسری گویم برایت یا گل سر
انداخته روی سر من جا گل سر
روزی سرت را طبل ها می برد اما
می برد دشمن از تمام ما گل سر
چشمم که بر انگشتری ساربان خورد
دادم هوا می رفت که بابا گل سر
می شد حواسم پرت با اشک سکینه
انگار می بردند نیزه ها گل سر
هرشب برایم عمه جان با آه می گفت:
می آورد بابای تو فردا گل سر
امشب بیا بگذر ز خیر گوشواره
جشنی بگیر اینجا برایم با گل سر
دستی نداری که ببافی گیسویم را
من را ببین خوش باورم، کو تا گل سر
بابا لبت خشکش زده تب کردی انگار
چیزی بگو کی خواسته حالا گل سر
وقتی دلم آشفته چون بازار شام است
یک بوسه می ارزد به یک دنیا گل سر
شاعر : رضا دین پرور
- جمعه
- 25
- مهر
- 1393
- ساعت
- 16:59
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
رضا دین پرور
ارسال دیدگاه