قرعه ي من را بزن بنام خود امسال
تا بزنم باز برای تو پـــر و بـــــال
ارث رسیده به من از عــــــالم بالا
از همه ی صورت تو مشکی این خال
چشم من از گریه ها که حال می آید
از هوس سینه زنی می روم از حال
فرش عزای تو شده شهپر جبریل
حزن لبت قائله ای داشت به دنبال
ریخته دور بدنت یک دهه مضمون
کاش بیفتد ز سر قافیه خلخال
فکر نمی کرد کسی داشته باشد
پیرهن پاره تو این همه جنجال
می رسد از نیزه تو عطر خوش سیب
پاشده از حنجر صحرا عطشی کال
کاش مادرت فقط نیامده باشد
این شب جمعه، حرم، حوالی گودال
شاعر : رضا دین پرور
- جمعه
- 25
- مهر
- 1393
- ساعت
- 19:57
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
رضا دین پرور
ارسال دیدگاه