در سرم شور و غوغا در دلم یاد بابا
بر لبم نام زهرا
من می روم کنون به سوی عمو با شور و شین
عبدالهم من و عزیز حسن عبد حسین
ای وای ای وای تک و تنها گشته حسین 2
عمه بنگر عدو رسیده نیزه به سوی عمو کشیده
سرگرم دعا میان مقتل بین خاک و خون چه آرمیده
عمه عمه
کودکم اما شیرم دامنت را می گیرم
من ز عشقت میمیرم
ای دشمن خدا نیزه به پهلو میزنی
اینگونه بی هوا ضربه به ابرو میزنی
ای وای ای وای خنجر اومد سوی گلو 2
"یَابنَ خبیثه" حیا نداری بر مصحف حق پا می گذاری
درسی به تو می دهم که باشد از پور حسن چو یادگاری
شاعر : وحید روشنی
- چهارشنبه
- 7
- آبان
- 1393
- ساعت
- 12:49
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
وحید روشنی
ارسال دیدگاه