• جمعه 2 آذر 03


حضرت زینب در روز عاشورا -( با داغ مادرش غم دختر شروع شد )

5975
21

با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید از آن «در» شروع شد

مادر به او که پیرهن کهنه را سپرد
دل شوره های زخمی خواهر شروع شد

باور نداشت آتش آن اتفاق را
تا عصر روز حادثه باور شروع شد

جمعه حدود ساعت سه بین قتلگاه
تکرار قصه ی در و مادر شروع شد

اینجا بجای میخ در و قامتی کبود
اینبار جنگ خنجر و حنجر شروع شد

زینب! بلند گریه کن اینجا مدینه نیست
حالا که سوگواری حیدر شروع شد
نه باورم نمی شود این سطر "ناحیه"
والشمرُ جالسٌ ... سر و خنجر ... شروع شد

می خواستم تمام کنم شعر را، نشد
یک غم تمام شد، غم دیگر شروع شد

خورشید روی نیزه شد و آسمان گرفت
زینب گریست ... خنده ی لشکر شروع شد
::
اینها گذشت ...
چفیه و سربند را که بست،
تا بوی سیب در دل سنگر شروع شد،
رفتند دسته های عزایی که راهشان
با « انتقام سیلی مادر » شروع شد

در موج خون به سمت حرم سینه زن شدند
رنگین شد این غزل دم آخر، تمام شد

شاعر : محمد میرزایی

 منبع : کتاب عقیق

  • چهارشنبه
  • 7
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 13:25
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران