یار غریب من شیب الخضیب من
چرا روی خاکی خد التریب من
شلوغه واسه چی دوروبرت داداش
شمر اومده ای وای بالا سرت داداش
اومده تا رو سینت بشینه چیکار کنم واویلا
میخواد ببُرّه از روی کینه چیکار کنم واویلا
حسین مظلوم ای وای
می ترسم از خشم چشم غضبناکش
گرفته موهات و توو دست ناپاکش
کاش نمی بوسیدم... تا دل نمی سوزوند
تقصیر من شد که تنت رو برگردوند
جلو چش من جلو چشای غرق به خون مادر
خنجر کهنه... دوازده ضربه... سرت جدا شد آخر
حسین مظلوم ای وای
تا برسم پیشت دیدم سر و بردن
پشت سرت دیدم که معجر و بردن
زیور و خلخال و گهواره غارت شد
خوب شد ندیدی که به من جسارت شد
خوب شد ندیدی که خواهرت رو با تازیانه می زد
هم توی گودال هم توی خیمه به هر بهانه می زد
شاعر : بهمن عظیمی
- شنبه
- 29
- مهر
- 1396
- ساعت
- 10:28
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه