انگار حال مردم ِهفت آسمان بَد است
وقتی عزای شاهد ِ آل محمد است
هم آسمان به حال ِ زمین گریه می کند
هم گیسوان کوکب دُرّی مُجَعد است
در موج خیز حادثه طوفان گرفته است
کشتی عشق غرقهٔ داغی مجدد است
گل ها شکسته قامت و گلبرگ ها اسیر
در باغ رّد ِ بارش و بادی مُشدّد است
دریا ست این که تا لبِ ساحل دویده است ؟
شاید برای خشکی لب ها مقیّد است
گویی اذان سرود... که حی علی الفلاح
هنگام جان سپاری و تلبیه سرمَد است
فوجی فرشته پر زده ، خونین پر از زمین
آنجا که نفس راضیه در رفت و آمد است
سر ها به روی نیزه ز تن ها ی سر جدا
تا دید خواهری ، سر و مجمر به هم زده است
پایان ماجراست ؟ نه سرخطِ عاشقی است
پنج اتفاق بعد تو ... غوغای مشهد است
شاعر : رضا محمد صالحی
- یکشنبه
- 11
- آبان
- 1393
- ساعت
- 11:7
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
رضا محمد صالحی
ارسال دیدگاه