وعده دیدار تو بابا
رسیده آخر به خرابه
خوش اومدی به خونه ما
ببین که حال من خرابه
بابا تو رو کشتن زروی کینه
داغت برای دل من سنگینه
دیدن تو برای من تسکینه
امون امون ازین غریبی
(من الذی ایتمنی ثارالله) 3
(عزیز فاطمه حسین جان)
گشنه و تشنه بودم اما
تاکه برام غذا آوردن
وقتی کنار زدم روپوشو
دیدم سر تو رو آوردن
روضه برای سر تو میخونم
میدونی که خسته ازین ویرونم
دلت برام تنگه بابا میدونم
بیا منو ببر ازینجا
(من الذی ایتمنی ثارالله) 3
(عزیز فاطمه حسین جان)
یادم نرفته اون دل شب
وقتی که از ناقه فتادم
دنبال تو دویدم اما
مادر تو رسید به دادم
زخم و جراحات تنم کاری بود
عمه برام گرم پرستاری بود
برای تو اشکای من جاری بود
بابا ببین روی کبودم
(من الذی ایتمنی ثارالله) 3
(عزیز فاطمه حسین جان)
یه بی حیا منو کتک زد
صورت من کبوده بابا
پاهام دیگه رمق نداره
جونی برام نمونده بابا
زضرب تازیانه ها میمیرم
بابا دیگه از این زمونه سیرم
منو ببر که این شده تقدیرم
امون امون ازین غریبی
(من الذی ایتمنی ثارالله) 3
(عزیز فاطمه حسین جان)
شاعر : رسول میثمی
- دوشنبه
- 19
- آبان
- 1393
- ساعت
- 10:41
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
رسول میثمی
ارسال دیدگاه