می گفت :گر دین هم نداری دست کم آزادگی کن
وقتی سرِ آزادگی بر نیزه ی شوم بلا رفت
پنداشتند دیگر " نوا" از نایِ حق ، درنینوا ، رفت
روزی که زور و زیور و تزویرها یک کاسه گشتند
با نعره می گفتند : کز آزادگی هر ردِّ پا رفت
غافل از این بودند کین جولانگه دریای عشق است
هر موج جویای بقا مستانه دنبال فنا رفت
موجی که در کرببلا تاریخ نویی را رقم زد
پس لرزه اش از مرز و بومِ ساعت و جغرافیا رفت
پیغمبران از شیوه های نابِ "بودن " گفته بودند
اما حسین :از شیوه یِ " باید چسان از ناکجا رفت"؟
با ید که بر پیشانی تاریخ حک می گشت آن روز
"ثار خدا " یعنی که با ره توشه ی پروانه ها رفت
وقتی امام عاشقی ها گوی و میدان را نشان داد
این بار آبِ روی هر بی آبرو در کربلا رفت
او ساقی لب تشنگان وادی عشق وجنون است
هر کس ز جام نینوایی جرعه ای زد مبتلا رفت
می گفت : گر دین هم نداری دست کم آزادگی کن
با این سخن هر مرغکی ققنوس وش راه هما رفت
شاعر : فهیم بخشی
- شنبه
- 22
- آذر
- 1393
- ساعت
- 8:51
- نوشته شده توسط
- فهیم
- شاعر:
-
فهیم بخشی
ارسال دیدگاه