• سه شنبه 15 آبان 03


دل در هوای ذوالفقار -( در انتظار ِ ذوالفقارت شهر دلتنگ است )

1934
3

در انتظار ِ  ذوالفقارت  ، شهر دلتنگ است
امشب غدیر      اما  دوباره     پایِمان   لنگ است
از نخل  های  مهربانت     سایه می خواهیم
ساز ِ     دل  ِ تبدارمان ، بس   نا هماهنگ است
آقا تصور كن       یتیم ِ   كوفه ها هستیم
در زیر پاهامان    همیشه شیشه و سنگ است
شال سیاهت را بكش بر  روی دوش ِ  قرن
بیمار و تبداریم  ،  و دست و بالمان تنگ است
مولا ببخش از كوله ات         لبخندی از خرما
پس كوچه ی افكارمان   از غصه ها منگ است
در حسرتت  در فصل ِ شب   قندیل می بندیم
سرمای بی رحم ِ زمان  بد جور در  جنگ است
امشب غدیرست  و  شب عدل  و شكوه ِ وحی
اما ترازوی   زمانه       غرق  ِ  نیرنگ است
كل ِ  جهان     آشوب و خونریزی ،    پریشانیست
این روزگار ِ  زشت    حقا     مایه ی ننگ است
امشب شب عید است و می گویند  می آیی
دل در هوای  ذوالفقارت  واقعا تنگ است

شاعر : اکرم بهرامچی

  • چهارشنبه
  • 3
  • دی
  • 1393
  • ساعت
  • 11:3
  • نوشته شده توسط
  • اکرم بهرامچی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران