بعد از تو ای پدر به لبم مشت میزنم
خوردی تو چوب تر به لبم مشت میزنم
عاشق شبیه چهره ی معشوق میشود
پس حق بده اگر به لبم مشت میزنم
شب تا سحر کنار سرت مست کرده اند
شب تا خودِ سحر به لبم مشت میزنم
دیدم چگونه پا به دهان تو میگذاشت
شد گریه بی اثر... به لبم مشت میزنم
هرچه یزید بر لب تو خیزران زَنَد
جان تو بیشتر به لبم مشت میزنم
بابا دم خرابه نشستم که زودتر
برگردی از سفر به لبم مشت میزنم
خیلی وبال گردن عمه شدم پدر
من را بیا ببر... به لبم مشت میزنم
شاعر : رضا قربانی
- شنبه
- 27
- دی
- 1393
- ساعت
- 9:34
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
رضا قربانی
ارسال دیدگاه