شراب سیب تنش را چشیده نیزه و بعد
به اوج مستی عیشش رسید نیزه وبعد
حریص تر شد و مانند پیـچکی و حشی
بــه دوره خـمـــره بــاده تنــید نیزه و بعد
میــان دشنـه و او گــرد خمـره دعوا شد
قـلنــدرانـه گـریبــان دریــد نـیــزه و بـعـد
سـر پـیــاله آخـــر نبــرد ســخـتی شــد
بــلنــد عــربــده هایی کشید نیزه و بعد
صدای عربده هایش به گوش زینب خورد
فغــان دخــت عـلی راشـنید نیزه و بعد
گــذشت مدتی و پلک نیزه سنگین شد
کــنــار خمـره خـــود آرمــیـد نیزه و بـعد
طنـین هـق هـق مـردی کـویر را لـرزانـد
زخـواب مستی ظهـرش پرید نیزه و بعد
نـگاه کـرد کـه پیـری خمـیده می گـرید
دو قـطـره زچشمـش چـکیـد نیزه و بعد
شاعر : وحید قاسمی
- شنبه
- 18
- بهمن
- 1393
- ساعت
- 14:3
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
وحید قاسمی
ارسال دیدگاه