• دوشنبه 5 آذر 03

 حسن لطفی

حضرت علی اکبر(ع)شهادت -( شايد جراحت جگرش را دوا كُنَد )

1005

بر زانو آمده پسرش را صدا كند
شايد جراحت جگرش را دوا كُنَد

گرچه جگر نداشت نگاهش كند ولی
بالينِ او نشسته پسر را صدا كُنَد

لُكنَت گرفته پيرِ جوان مُرده حق بده
سخت است واژه‌یِ پسرم را ادا كُنَد

آمد به پا بلند شود ، خورد بر زمين
مجبور شد كه خواهرِ خود را صدا كُنَد

كارَش به التماس كشيده ولی چه سود
بايد حسين چند عبا دست و پا كُنَد

مثل انارِ دانه شده ريخت بر زمين
وقتی زِ خاك خواست تَنَش را جُدا كُنَد

تا خيمه‌گاه جمعِ جوانان به خط شدند
شايد كه تكه تكه تنش جا به جا كُنَد

تا ديد خواهر آمده شد غصه‌اش دوتا
حالا عزا گرفته چه سازد چه ها كُنَد

كم نيست چشمِ خيره سر و شوم و بد نظر
ای كاش مي‌شد اينهمه لشگر حيا كُنَد

می‌كوشد از ميانِ تبرها و دشنه‌ها
حتی زِ رویِ تيغ علی را سوا كُنَد

درگير بود ساقه‌ی نيزه به سينه‌اش
راهی نبود تا گره‌یِ بسته وا كُنَد

كتفش زِ جایِ ضربِ تبر باز مانده است
هر ضربه آمده كه يكی را دوتا كُنَد

بدجور دوخته‌اند سرش را به رویِ خاك
بايد شروع به كَندَنِ سر نيزه‌ها كُنَد

مانند خاك رویِ زمين پخش شد تنش
طوری زدند آرزویِ بوريا كُنَد

شاعر : حسن لطفی

  • جمعه
  • 7
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 17:2
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران