• دوشنبه 3 دی 03


دست خودم که نیست -( دست خودم که نیست، شده تنگِ مرقدش )

2272
4

دست خودم که نیست، شده تنگِ مرقدش
"ای دل نگفتمت نرو..." 1 این هم پیامدش

حالا تمامِ روز و شبم را گرفته است
فکر وصال صحن گوهرشاد مشهدش

هر کس که گفت راهِیَم امشب دلم شکست
با احتمال اینکه مراهم... به درصدش...

من سر به زیر بودم و سر به هوا شدم
از آن شبی که خورد نگاهم به گنبدش

فرزند، باب جود و پدر، باب حاجت است
بیهوده نیست این کرم و لطف بی حدش

یادش بخیر فصل زمستان میان صحن
اشکم چکید و ماند روی برف ها ردش

وقت سحر، نسیمِ خنک، صوت ربنا
آن پنجره طلایی و صحن زبان زدش

ما بنده ایم بنده ی شاهی که زنده شد
صدها مسیح در اثر رفت و آمدش

هر کاسبی که زائر او احترام کرد
رونق گرفت کسب حلال و درآمدش

عمری گدای شاهم و کاری نداشتم
با هر کسی که سمت رضا نیست مقصدش

این هشتمین دری که به جنت خدا گذاشت
تنها به زائران رضا می گشایدش

ساعت دوباره هشت شده وقت عاشقی است
با یک سلام و عرض ادب سمت مرقدش

مُردم هزار و یک سحر از این جدایی اش
هر طور باز شاه خراسان بخواهدش

شاعر : محمد جواد شیرازی

  • یکشنبه
  • 26
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 7:22
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران