مادر، بیا کمی قدم بزن
مادر، به خاطر دل حسن ، مادر، ببین تو التماس من
وقتی تو کوچه می شم ، عصاي قامت خمت
شعله ور م یشه قلبم ، توي آتیش ماتمت
بارونیه نگاهم ، مثه چشماي پر نمت
واي شده دیوار خونه تکیه گاهت
واي میباره اشک غربت از نگاهت
مادر شده چرا چشات کبود
مادر تو بودي و آتیش و دود، مادر آخه گناه تو چی بود!
باغ لاله میبینم ، میون چشماي ترت
آروم من رو بغل کن، شده زخمی بال و پرت
با اشک و آه می خونی ، نافله هاي سحرت
واي در تب ماتمت آتیش میگیرم
واي بی تو در اوج دلتنگی میمیرم
شاعر : یوسف رحیمی
- پنج شنبه
- 14
- اسفند
- 1393
- ساعت
- 14:22
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
یوسف رحیمی
ارسال دیدگاه