دست خالی آمدم دستم به دامانت رضا
کن کرم بر سائلت جانم به قربانت رضا
تا رسیدم بر در باب الجواد مشهدت
من شدم مبهوت این سیل گدایانت رضا
پنجره فولاد تو کرب و بلای دیگر است
جان به قربان حریم و صحن و ایوانت رضا
آمدم تا دست من را از کرامت پر کنی
چشم من خیره شده بر لطف و احسانت رضا
شاعر: ؟؟؟؟
- جمعه
- 21
- فروردین
- 1394
- ساعت
- 20:55
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
سید
شاعرش آقای سید هاشم ساعی هستن یکشنبه 1 شهریور 1394ساعت : 09:43