به ره رضا سپردم، دل درد آشنا را
به حريم عشق بردم، دل پاک بي ريا را
من و دامن وصالش، من و درگه خدايي
که ز مهر مينوازد، دل درد آشنا را
به در دگر نرفتم، ز در خداي هرگز
به جز از در رضايش که شفاست، دردها را
ز درش نديده ام من، به جز از گرهگشايي
دل من نميشناسد به جز از رضا، رضا را
به رهش دو ديده دارم، همه اشک غم دمادم
ندهم ز دست هرگز! در خانهي رضا را
به حريم عشق رو کن. به حريم کبريايش
که نظر کني دمادم، همه لطف کبريا را
ز در رضا طلب کن همه آنچه را که خواهي
ز شرار غم رهايي، هم ازين در است، ما را
به درش هماره رو کن. که ز لطف مينوازد
دل دردمند ما را، دلزار بينوا را
ز حضور بي نصيبي، چو به غير رو نمودي
به جز از رضا که داند به بلاي ما، دوا را
نفسي بيا و بنشين. به حريم بارگاهش
که نظر کني دمادم همه جلوه خدا را
به ره رضا روان شو که رضاي حق بيني
به مراد ميرساند ز کرامتش، شما را
به خدا، سر ارادت همه عمر برنگيرم
در عزت و کرامت، در بخشش و عطا را
بنواز «نسترن» را به کرامتي که داري
ز ره کرم برآور همه آرزوي ما را
شاعر:نسترن قدرتی
- پنج شنبه
- 19
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 15:26
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
نسترن قدرتی
ارسال دیدگاه