بر تخت غرور اگر نشستی
بالله قسم! ای یزید پستی
چوبی که به دست توست گوید
دندان حسین را شکستی؟
زهرا نگهش بود به دستت
دستت شکند بدار دستی
چوب تو و بوسه گاه احمد
باید بزنی بزن! که مستی
هم نخل امید ما بُریدی
هم رشتۀ جان ما گسستی
با این همه شعر کفر آمیز
معلوم شده که مِی پرستی
تو قاتل کل انبیایی
بشنو که بگویمت که هستی
ای سر، نگهت به زینب افتاد
چون شد که دو چشم خویش بستی؟
هر چند سرت میان تشت است
در تشت نه! در دلم نشستی
با سوز درون بسوز "میثم"
مرثیه سرای این سر استی
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- دوشنبه
- 31
- فروردین
- 1394
- ساعت
- 8:9
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه