• دوشنبه 3 دی 03


گودال -( بارها مردم و هر دفعه به تن جان آمد )

2759
10

بارها مردم و هر دفعه به تن جان آمد
تا زمانیکه برت زاده ی مرجان آمد
اول قصه ی ما خوب شروع شد اما
آخرش زیر سم اسب به پایان آمد

ته گودال به چشم تر خود من دیدم
باز سائل به در بیت سلیمان آمد
برد انگشتر و عمامه و نعلینت را
باز حرف از کرم و سفره ی احسان آمد
آمدم روی تل و شاعر دلخسته نوشت
چشم یعقوب سوی کلبه ی احزان آمد
نه فقط بهر تو با دیده ی دریا ، یارم
چشم دلدار تو با لشکر مژگان آمد
تا کند پاک ز چشم تو رد سم ها را
شد لگدمال تنم ، شمر به اذعان آمد

گفت زینب برو تا خرد و خمیرش نکنم
لحظه ی آخری از داغ تو پیرش نکنم

یاالله

شاعر : جعفر ابوالفتحی

  • سه شنبه
  • 5
  • خرداد
  • 1394
  • ساعت
  • 7:36
  • نوشته شده توسط
  • خادم الحسین ع

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران