معصیت بود که سوزاند عبادات مرا
بر نگرداند به من حس مناجات مرا
نا گزیر است گدا دم ز عطایت بزند
نیمه شب عبد گنه کار صدایت بزند
خسته و بی کسم و غربت یک شهر بس است
بی پناه امده ام ترد نکن قهر بس است
با امید امده ام شاه فقیرم چه کنم
ترسم از این است گنه کار بمیرم چه کنم
من شب اول قبرم چه حسابی دارم
گر بپرسند چه داری چه جوابی دارم
منم و وحشت قبری که ز هر سو برسد
کاش ان لحظه فقط ضامن اهو برسد
یاد دادند به ما وقت دعا سجده کنیم
قافر الذنب بخوانیم تو را سجده کنیم
مهر تو در دل ما هست نمی سوزانی
تو سری را که به سجدست نمی سوزانی
پوستی را که لطیف است نمی سوزانی
بنی را که ضعیف است نمی سوزانی
تو پشیمان شده ها را که نمی سوزانی
جلو حرمله ما را که نمی سوزانی
هر سحر ورد زبانی تو الهی العفو
رب شهر رمضانی تو الهی العفو
روضه
خزان رسید و به گلزار من شرار انداخت
رسید هیزم و اتش به شاخسار انداخت
میان معرکه سلمان خداش خیر دهد
دوید و زود عبا را روی نگار انداخت
دری که ساخته بودم به من خیانت کرد
گرفت اتش و خود را به روی یار انداخت
زن جوان مرا میزدند نامردان
مدینه فاطمه ام را به احتزار انداخت
چقدر چادر زهرا به پاش میپیچید
گل مرا وسط کوچه چند بار انداخت
از ان به بعد که برگشت فاطمه زینب
دو گوشواره خود را دگر کنار انداخت
زمینه
تو خونه خدا اقام و کشتنش
علی روکشتن و نمی شناختنش
تو کوچه ها که میرفت نگاش به سمت زمین
میگفت که فاطمه جان بیا علی رو ببین
بی تو ای گل بهار من
چی گذشت به روزگار من
به کجا کشیدی کار من
********
کسی که اومده تا یتیم نوازی کنه
میره برای سفر خدا رو رازی کنه
خوشیا حرومه بی علی
شب قدر کدومه بی علی
دیگه کار تمومه بی علی
ستون خونه خدا خراب شده
محاسن علی به خون خزاب شده
********
به خونه میرسه با سری که بسته شده
چه قدر خمیده شده چقدر شکسته شده
سرش رو پای مجتباست
رو لبش یه اسم اشناست
نگرون شاه کربلاست
با فرق غرق خون علی مرتضی
میخونه روضه شهید کربلا
شور
مرغ دل ما چه خوش هوایی دارد
حیدر بنگر چه بارگاهی دارد
ایوان نجف عجب صفایی دارد
ولی الله علی اسد الله علی
علی امام من است و منم غلام علی
تمام عالم امکان به زیر گام علی
هزار جان گرامی فدای نام علی
با یک نفس تمام جهنم شود بهشت
گویند اگر جهنمیان یک صدا حسین
مناجات
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را
شاعر : حاج محمود کریمی
- سه شنبه
- 16
- تیر
- 1394
- ساعت
- 7:7
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
حاج محمود کریمی
ارسال دیدگاه