جان عالم ز ماتم از این غم نشسته بر لب
تاکه وا شد به خاک قدوم بلاها زینب
در وسط آل هاشم
با کمک عون و قاسم
شده بر پا چه خیامی چه شکوهی یا الله
همه دور و بر زینب زده حلقه در صحرا
کرب و بلا واویلاواویلاواویلا
تا که زینب نگاهش به چشم برادر افتاد
گویی یک دم ز آه جدایی شکست و جان داد
با دل پر شوره خواهر
گفت سخنی با برادر
چه کنم گر که جدا از تو شوم ای امیدم
تو ببینی دل زارم که چگونه پاشیدم
کرب و بلا واویلاواویلاواویلا
- چهارشنبه
- 24
- تیر
- 1394
- ساعت
- 8:36
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه